باران چه چیزهایی را برایت یادآوری میکند؟
یاد چه چیزهایی می افتی؟
چه حس یا احساساتی؟
چه خاطره یا …؟
حس سرزندگی؟ طراوت؟ یک غم یا اندوه؟ یاد اجابت؟ یاد نیایش، دعا،..؟
یا یک خاطره؟ یا شاید یک عشق؟ یا حس خارج از توصیف…
یا یک بغض؟ یا شاید یک نعمت؟ یک شکرگزاری؟ یا خدا؟
یا دعا؟… و…
از بارون که شروع کنیم و تا آسمان که پل بزنیم، احساسات و اتفاقات و ماجراها و گفتنی ها ودیدنی های زیادی وجود دارد و شاید هرکس از دیدگاه و نگرشی بتواند ادراک داشته باشد و توصیفاتی، اما وقتی آنرا از دریچه عشق و احساس و از خاک بهشت ببینیم و با موسیقی آب و عطش و خون و آتش گره بزنیم روایتی خاص خواهیم داشت.
از بارون تا آسمون ، نقطه چینی است تا خدا
روایتی عاشقانه که مسیر خاص بودن و خاص شدن را نمایش می دهد و سالیان سال آدم و عالم را مبهوت و سرگشته خود می کند.
واقعیتی شگرف که سناریوی عاشقی را روایت می کند و موسیقی احساس را برمی انگیزد و فوق انسانی را معرفی می کند که فوق هر شرایطی است. او که مقام رضایت را کسب می کند و خالق و مخلوق را عاشق خود می نماید.اگر شرایط را پذیرفتی و از خود گذشتی مورد رضایت او نیز خواهی بود. پس هر چیزی که منسوب به او شود خاص و ویژه خواهد بود. او همانند مخلوقش در این دنیا یکی است. نه اینکه تنها غمش فرق کند،(اصلا حسین جنس غمش فرق می کند) همه چیزهایی که به او منسوب باشد ویژه و خاص خواهد بود. غم او نیز غمی است که آرامش و نشاط می دهد.
اشک بر او و باران او پرواز می دهد و عاشقش را به “آستان آسمان” می رساند. نقطه چین…..تا خدا.