کمی تامل:
یکی از مشکلاتی که بسیاری از افراد توانمند و لایق موفقیتهای مقتدرانه را به طرز قابل توجهی عقب میاندازد
و آنها را به کمال مطلوبشان و آرزوها و اهدافشان نمی رساند دست دست کردن در کارهاست.
در این نوشتار کوتاه قرار نیست به مبحث اهمالکاری بپردازم.
کما اینکه عقب انداختن کارها نیز مساله ای مهم و حتی مورد ابتلاء بسیاری از افراد است.
درباره کاملگرایی هم نیست،
که البته کم و بیش در اکثر انسانها وجود دارد
و بسیاری را سرگرم خود می کند و از مسیر پیشرفت و موفقیت دور می کند.
قبل از همه اینها “تردید” است که دمار از روز ما در می آورد
و شاید بعضی از همین تردیدها، شروع معضل اهمالکاری یا کاملگرایی منفی باشد.
امیدوارم بعداز خواندن این مطلب به این آگاهی و نگاه برسیم که تردیدها به ما خیانت می کنند.
و با نگرشی عمیق تر به تردیدهای خود،
زودتر تکلیف آنها را روشن کنیم
و پرونده تردیدها را ببندیم.
آنتونی رابینز نویسنده و مدرس مشهور ،
یکی از بزرگ ترین سدها وموانع موفقیت را شک و تردید می داند
و در این خصوص جملات معروفی دارد.
تونی رابینز میگوید: تردیدها خیانت میکنند !
منظور این است که خود تردید خیانت میکند.
نه که فرد تردید کننده به کسی خیانت کند.
تردید در حق موفقیتهای مقتدرانهی تردید کننده،
به خود فرد، خیانت میکند.
هرکسی ممکن است بارها دچار تردید شده باشد
و این موضوع اجتناب تاپذیر است،
حتی ممکن است بصورت روزانه بارها تردیدهایی سراغ هرکس بیاید،
هرچند تردیدهای زیادِ روزانه اصلا مناسب نیست،
اما مطلبی که مهم است این است که
باید تردیدها گذرا باشند و روی آنها گیر نکنیم.
یعنی دائم، زمان و تمرکز ما درگیر تردید نباشد،
و سریع مسیری مناسب یا مناسبتر را انتخاب کنیم،
و یا از آن تردید بگذریم و از آن رها شویم.
مسلما تردیدهای زیاد و طولانی که وقت ما را میگیرند،
واحساس فشار و فلج شدگی ایجاد میکنند،
کامیابی های بزرگ یا کوچک و
در نتیجه موفقیتهای مقتدرانه را از ما سلب میکنند.
اگر شما جزء افرادی هستید که خود را در مسیر موفقیتهای مقتدرانه
و یا کامیاب، مقتدر و موفق میبینید
یا دستاوردهای قابلی دارید
و یا بعنوان فردی موفق مشهورید،
یقینا اهل تردیدهای مکرر ماندگار نبودهاید
و همین مطمئن بودنِ صحیح،
از فاکتورهایی بوده که شما را به موفقیت هایی ویژه رسانده است.
و داستان اصلی این است که باید بر تردیدها فائق آئیم و
مسائل را پشت سر بگذاریم
تا بتوانیم بر صدر بدرخشیم
و حداقل شرایط بهتر و مطلوب تر و دستاوردهایی را خلق نماییم.
تردیدها از کجا زاییده و شروع میشوند؟
تردیدها، از شک کردنها به درست بودنها!
، از بدبینیهای مدام و زیاد،
وسواس و علاقه داشتن به کامل و درست بودنِ دقیق کارها
و محاسبه کردن های زیاد ازحد، زاییده و شروع میشوند.
همه افرادی که مثلا در یک مسابقهی «دو» شرکت میکنند،
کاملا آگاهند که فقط یک نفر برنده میشود
ویک سکوی اول داریم
ولی دیگر شرکت کنندگان ناامید نمیشوند
و شرکت میکنند،
تا فردا حسرت نخورند و “ای کاش” و “افسوس” نگویند.
این تردیدها حسابی کارها را خراب میکنند،
حتی برخی شرکت کنندگان مسابقه (مثال بالا) میدانند برنده نمیشوند،
اما این را هم میدانند که تجارب حاصل از این شکست میتواند برای آنها بسیار مفید باشد
و گام به گام آنها را جلو ببرد.
لذا تردید نمیکنند و در مسابقه شرکت میکنند.
یا یک مثال دیگر آماری است که پلیس راهنمایی و رانندگی از تصادف «عابر- خودرو» ارائه داده است
که نشان میدهد، عابرینی که در این تصادفات آسیب دیده و یا دچار سانحه شدهاند،
اکثرا کسانی بوده اند که باتردید و ناگهانی تصمیم به رفت یا بازگشت گرفته اند
و یا در میانه راه باتردید حیران و سرگردان بودهاند.
عملگرا باش، تردید و تعلل نکن:
هرچند گاهی تعلل میتواند یک حرکت استراتژیک و هوشمندانه باشد، اما عموما اینطور نیست.
ما لازم است لیستی از کارهای روزانه داشته باشیم
و آنها را با اولویت بندی خود انجام دهیم و جلو رویم.
کارهای کم اهمیت را به آخر لیست و یا روزهای دیگر موکول کنیم
اما این کار به این معنی نیست که کارهای آسان و معمولی را دائم عقب بیندازیم.
اگر دائما انجام یک کار ساده را عقب بیندازیم،
احتمالا دائم سنگین تر ویا دردسرساز شود
و حتی با اهمیت تر بلحاظ انجام و
بی اهمیت بلحاظ ذهنی ما شود
و یا از خاطرمان برود و
ناگهان عواقب بدی داشته باشد.
اگر برنامه ریزی درستی داشته باشیم ،
لازم است بحران ها و تردیدهایی را هم پیش بینی کنیم
و از تجارب قبلی خود برای رفع آن استفاده کنیم.
لازم است بدانیم که اگر فلان مساله یا تردید
در مورد چیزی پیش آمد چه کاری بهتر است انجام شود.
برخی معتقدند نباید به منفی ها و مشکلات و تردیدها فکر کرد
ولی تئوری های جدید می گویند لازم است موانع و مشکلات احتمالی را تشخیص داد
و برای آنها فکر کرد و برنامه داشت.
اما تئوری و فلسفه “ووپ” (WOOP) که یک نظریه جدید است
کاملا جمله بالا را نقض می کند.
خانم گابریل اوتینگن می گوید هر کار و هدفی را باید اصطلاحا “ووپ” کرد.
“ووپ” (WOOP) دقیقا چیست؟ و چه کاربردی دارد؟
خانم گابریل اوتینگن با ارائه نظریه ووپ (WOOP) به شهرت بسیار زیادی رسیده است.
طبق این نظریه مثبت اندیشی آنقدرها که میگویند نمیتواند افراد را در رسیدن به موفقیتها یاری کند.
این خوابها و خیالهای واهی و کتابها و برنامه های انگیزشی به تنهایی کاری نمی کند
مگر اینکه گاهی انگیزه و جوی لحظه ای ایجاد نمایند.
لازم است در ادامه کارهای دیگری نیز انجام شود تا به درستی کاری کنند.
(برای ماندگاری و تداوم این انگیزه باید برنامه داشت).
خانم گابریل اوتینگن با این نظریه تمام این انگیزشها و خوش بینی ها را زیر سؤال برده است.
ووپ در واقع نظریه ای، مشتمل بر یک استراتژی ذهنی علمی است.
افراد می توانند با این استراتژی برای یافتن و رسیدن به اهداف،
کارها و خواسته هایشان،
اولویت هایی را در نظر بگیرند
و عادتهایی را تغییر و یا ایحاد نمایند.
اما این استراتژی و تکنیک باحال ذهن را شفاف و تردیدها را کمتر و محو می کند.
بعد از آن می دانیم کجاهستیم و چه کاری باید انجام دهیم.
در گام اول خواسته یا آرزو (WISH)را کاملا مشخص می کنیم.
و دقیقا مکتوب می کنیم که از این آرزو یا خواسته چه نتیجه ای(OUTCOME) انتظار است
و می خواهیم به چه چیزی برسیم.
گام بعد این است که مشکلات و موانع (OSTACLES) احتمالی را برآورد کنیم
و تشخیص دهیم
و در پایان نقشه یا پلن (PLAN) و برنامه ای برای رسیدن به خواسته ها و رفع موانع داشته باشیم
و با در نظر گرفتن این موانع برنامه ریزی کنیم .
یک پاسخ